دانشمندان هشدار میدهند: زوال عقل از کودکی شروع میشود، نه سالمندی

وقتی اسم زوال عقل یا آلزایمر میآید، تصویر رایج ذهنی اغلب یک سالمند سالخورده است؛ کسی که نامها را فراموش میکند، مسیر خانه را گم میکند یا چهرههای آشنا برایش غریبه میشوند. اما اگر واقعیت چیز دیگری باشد چه؟
اگر مسیر زوال عقل نه در دوران پیری، بلکه دههها زودتر، در کودکی شکل بگیرد، آنوقت همهچیز تغییر میکند؛ از شیوه پیشگیری گرفته تا مسئولیت خانوادهها، مدارس و سیستمهای سلامت.
مطالعهای جدید که ScienceAlert به آن پرداخته، دقیقاً همین دیدگاه را زیر سؤال میبرد. جمعی از متخصصان مغز و اعصاب، سلامت عمومی و اپیدمیولوژی میگویند شواهد فزایندهای وجود دارد که نشان میدهد ریشههای زوال عقل میتواند به سالهای ابتدایی زندگی بازگردد؛ زمانی که مغز در حساسترین مرحله رشد قرار دارد.

منظور از «ریشهها» الزاماً بروز علائم نیست، بلکه مسیرهایی زیستی، رفتاری و اجتماعی است که بهتدریج روی ساختار و عملکرد مغز اثر میگذارند. عواملی مانند تغذیه در کودکی، سطح آموزش، استرسهای مزمن، کیفیت خواب، فعالیت بدنی، وضعیت اقتصادی–اجتماعی خانواده و حتی قرار گرفتن در معرض آلودگیها، همگی میتوانند جهتگیری سلامت مغز را در بلندمدت تعیین کنند.
کارشناسان تأکید میکنند که مغز، برخلاف تصور رایج، یکباره در سالمندی دچار مشکل نمیشود. بلکه زوال شناختی اغلب نتیجه تجمع اثرات کوچک اما مداوم در طول زندگی است؛ اثراتی که بعضی از آنها از همان سالهای ابتدایی شروع میشوند. بهطور مثال، کودکانی که برای مدت طولانی با سوءتغذیه، محرکهای شناختی کم یا استرس شدید روبهرو هستند، ممکن است پایههای ضعیفتری برای سلامت مغزی در دهههای بعدی زندگی داشته باشند.
یافتههای جدید با مطالعات قبلی همخوانی دارد که نشان میدهند تحصیلات پایینتر، دسترسی محدود به آموزش باکیفیت و فرصتهای کمتر برای تقویت مهارتهای شناختی، با خطر بالاتر زوال عقل در سنین بالا مرتبط است. این موضوع بیشتر از آنکه یک مسئله صرفاً پزشکی باشد، یک مسئله اجتماعی و ساختاری است.
از نگاه پژوهشگران، این یعنی سیاستگذاریها نباید فقط روی سالمندان یا میانسالان متمرکز باشند. اگر واقعاً میخواهیم شیوع زوال عقل را در آینده کاهش دهیم، باید مداخلات را به ابتدای مسیر زندگی منتقل کنیم. سرمایهگذاری روی تغذیه سالم کودکان، کاهش نابرابریهای آموزشی، حمایت از سلامت روان خانوادهها و ایجاد محیطی غنی از محرکهای ذهنی، همه میتوانند نقش پیشگیرانهای ایفا کنند؛ حتی اگر اثرشان دهها سال بعد دیده شود.

نکته مهم این است که این دیدگاه تازه، پیام ناامیدکنندهای ندارد. برعکس، بسیاری از متخصصان آن را فرصتی طلایی میدانند. اگر ریشهها زودتر شکل میگیرند، پس امکان مداخله هم بسیار زودتر وجود دارد. مغز کودک انعطافپذیر است و بهشدت به محیط واکنش نشان میدهد. تغییرات مثبت در سالهای اولیه میتوانند اثرات محافظتی بلندمدتی ایجاد کنند.
در عین حال، پژوهشگران هشدار میدهند که نباید همه مسئولیت را بر دوش والدین انداخت. بسیاری از عوامل مؤثر بر سلامت مغز کودکان، خارج از کنترل مستقیم خانوادههاست و به سیاستهای کلان، اقتصاد، آموزش و سلامت عمومی برمیگردد. به همین دلیل، مقابله با زوال عقل آینده، نیازمند نگاهی جامعتر از صرف توصیههای فردی است.
در نهایت، این تحقیقات تصویر زوال عقل را از یک بیماری «ناگهانیِ دوران پیری» به یک فرایند طولانیمدت در طول زندگی تبدیل میکند. فرایندی که ممکن است نشانههایش را خیلی دیر ببینیم، اما بذرهایش را خیلی زود کاشتهایم.
و شاید مهمترین پیام این باشد: اگر آینده مغز انسان از کودکی شکل میگیرد، پس پیشگیری واقعی هم باید از همانجا آغاز شود.

