عکس تاریخ| ترس عمیق ایران درودی از مرگ و اعترافش به نداشتن زندگی خصوصی در ۴۰ سالگی

خبرآنلاین نوشت:، ایران درودی (۱۴۰۰-۱۳۱۵) نقاش و فیلمساز ایرانی که در میانه دهه پنجاه خورشیدی آوازهاش تا بیرون مرزها رفته بود، در گفتوگویی که آذر ۱۳۵۵ روزنامه کیهان منتشر کرد، از تجربههایش بهعنوان هنرمندی چهلساله سخن میگوید؛ هنرمندی که میان تحسینهای مکزیک و کانادا از یکسو و قضاوتهای جامعه خود از سوی دیگر، همچنان تلاش میکند تعریف مستقلی از هنر و هویت ایرانی ارائه دهد.
درودی تا سال ۱۳۵۵ نُه نمایشگاه انفرادی و نُه نمایشگاه گروهی در خارج از ایران برگزار کرده بود. او میگوید نگارخانههای معتبر جهان از سالها پیش با هنرمند قرارداد میبندند و به همین دلیل راه یافتن به آنها نیازمند انتظار و تلاش طولانی است؛ چنانکه خود برای نمایش آثارش در نگارخانه «دِوان» هجده سال صبر کرده بود. نمایشگاه نقاشیاش در موزه هنرهای زیبای مکزیک، به گفته او، با استقبال بینظیری روبهرو شد: ۴۳ روزنامه در مکزیک به معرفی کارهایش پرداختند و منتقدان بزرگ این کشور لقب «قهرمان یگانه» را به او دادند؛ لقبی که میگوید باورش ندارد و تنها تشویق هموطنان برایش اهمیت دارد.
وقتی از او پرسیده میشود آیا با «توده مردم» نیز ارتباط دارد، پاسخ میدهد که هرکس به اندازه نقش و شرایط خود سهمی در ساختن جامعه دارد و این تصور که هنرمند در برج عاج نشسته، نادرست است. درودی از تجربه کودکی و نوجوانیاش در مشهد مذهبی یاد میکند و میگوید تلخیها را چشیده، اما در آثارش آنها را تلطیف میکند. به باور او، هر انسانی «استحقاق همان چیزی را دارد که هست» و هنرمند نیز برای جایگاهش زحمت میکشد.
در بخش هنری گفتوگو، وقتی از غیبت انسان در تابلوهایش سؤال میشود، او توضیح میدهد که حضور انسان را «حسی» میبیند، نه «عینی». انسان از نظر او چنان والا است که نباید در قالب شکل مشخصی محبوس شود. نور نیز در آثارش نقشی بنیادین دارد؛ چه در دشتهای روشن و کویرهای بایر، چه در قلههای آتشفشان خاموش. نور برای او هم فرمساز است هم حامل معنای عرفانی و فلسفی.
در تابلوهایش تقابلها فراواناند: گل در برابر کوه، لطافت در برابر صلابت. این تضادها بازتاب دوگانههای زندگی و مرگاند. درودی آشکارا میگوید از مرگ «وحشتناک میترسد»، زیرا پایان شوریدگی است. خرابهها در آثارش نماد گذشتهاند و گلها نشانه زندگی اکنون؛ نورهای دور نیز دلالت بر آینده دارند. خاک و کویر در بسیاری از تابلوهایش حضور دارد، چراکه بهزعم او به هویت ایرانی و بار فرهنگی این سرزمین اشاره میکنند؛ نگاهی فلسفی که از تأمل در «ذرهذرهی خاک» میآید.

او خود را هنرمندی میداند که از واقعیت به تخیل میرسد، اما هرگز از طبیعت جدا نمیشود. میگوید روحیه مهاجم و شوریدهاش در همه تابلوها هست، حتی اگر رنگها آرام باشند. از ۲۳ سال نقاشی کردنش میگوید و از اینکه علاوه بر نقاشی، تدریس و فیلمسازی و راهاندازی نمایشگاههای گروهی را نیز دنبال کرده است.
با وجود این کارنامه، برخی به او برچسب «اشرافی» بودن میزنند. درودی پاسخ میدهد: تنها به اندازه ارادهاش صاحب امکانات است و فشار اصلی را همیشه بر خود گذاشته. زندگی خصوصی ندارد و بیشتر عمرش میان سفر و کار گذشته است. بااینحال تأکید میکند که تنها در تهران میتواند نقاشی کند و آثارش در خارج بهتر فهمیده و خریده میشوند.
درودی سالی چهل تابلو میسازد؛ میگوید گاهی دلش میخواهد آنها را نزد خود نگه دارد اما چارهای جز فروش نیست، زیرا تلاشش این است که وارد بازار جهانی هنر شود و نامش در میان نقاشانی قرار گیرد که آثارشان خواهان بینالمللی دارد؛ مسیری که او باور دارد در آن موفق شده است.
متن کامل این گفتوگو را از اینجا بخوانید.
۲۵۹